شهدا شرمنده ایم | صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل | ||
|
- پسرک کیفش را انداخته روی دوشش. کفش ها را هم پایش کرده. مادر دولا می شود که بند کفش را بندد. پاهای کوچک، یک قدم عقب می روند. انگشت های کوچک گره شلی به بند ها می زنند و پسرک می دود از در بیرون. برچسبها: خاطره شهید مهدی زین الدین, [ پنج شنبه 29 اسفند 1392
] [ 20:53 ] [ خادم الشهدا ] |
|